سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..:: بهونه های بارونی ::..
چهارشنبه 88 دی 16 :: 8:17 عصر ::  نویسنده : مهرانا

 

آن همه پنهان کاری، آن همه فریبکاری … استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای دروغی بیش نبود، از همان ابتدا نیز واضح بود در پشت

قولهایی که می دادید هدفی غیر از کشتار بی رحمانه ندارید …

چه زود چهره واقعی خود را نمایان ساختید … اما چه طور …

 اما چه طور دلتان می آید ما و زن و بچه های بی گناهمان را بکشید … ما چه آزاری به شما رساندیم؟ ما که به کسی کاری نداشتیم

آقای شهردار! نمی دانید آن روز که تصمیم گرفتید گربه های تهران را عقیم کنید چه شور و شوقی در دلهای ما بوجود آوردید،

به خانه هر دوست و آشنایی می رفتیم عکس شما را بر در و دیوار اتاق هایشان زده بودند و همه جا ذکر خیر شما بود، آن روز شما را حامی خود می دانستیم ... زهی خیال باطل ...

آقای شهردار! آیا شما فراموش کرده اید که ما با خوردن آشغالها به شما کمک می کنیم؟! اگر ما نباشیم که باید ماشین های حمل زباله تان را

دو برابر کنید، آیا بودجه لازم را دارید؟!

آقای شهردار! ما حتی برای آنکه مزاحم شما نشویم و ایضا با توجه به ترافیک شهری زودتر به مقصد برسیم، از داخل جوی

های آب رفت و آمد می کنیم، باور کنید همین عبور و مرور ما و خوردن آشغالهایی که در مسیر جوی های آب وجود دارد باعث عدم

آبگرفتگی جوی های آب می شود

آقای شهردار! زندگی بدون ما را تصور کن … آری تصور کردنش سخت است … اگر ما نباشیم برای ترساندن خانومهایتان

از چه چیز دیگری می توانید استفاده کنید؟ نگویید سوسک … سوسک ها همشون پیش ما سوسکن! و با یک دمپایی کارشان ساخته می شود ...

آقای شهردار! ما در شهر فرهنگ سازی می کنیم و در این روزهایی که جوانان شهرتان به سوی لحیم کاری کشیده می شوند

ما به باشگاه بدن سازی می رویم، جثه ما را با اجدادمان مقایسه کنید، باور کنید پسر عمویی دارم که برای عروسی دخترش

یک گربه را شکار و برای مهمانان سرو کرد؛ هیکل ورزشکاری ما به خودی خود باعث ترویج فرهنگ ورزشی کردن است

 چطور دلتان میاید این هیکل های ورزشکاری را زیر گل ببرید ...

آقای شهردار! همه اش لجن پراکنی بدخواهان است، کمی به حافظه تاریخی خود رجوع کنید، اگر واقعا ما طاعون و هزار نوع مرض داشته

باشیم آیا می توانیم اینگونه با طراوت و شادابی به این طرف و آن طرف جست و خیز کنیم؟ آیا این گونه چاق و چله خواهیم بود؟!

همه اش دروغ بود … ای لعنت به آن بازرسان که آی کیوشان در حد موزاییک است … آنها چطور متوجه اهداف شوم شمانشدند

آقای شهردار! این روزها مراقب هستم تا خدایی نکرده خانم و فرزندانم اخبار گوش نکنند و یا روزنامه را نخوانند …

 نمی دانم آنها چه حالی خواهند داشت هنگامیکه متوجه این خبر شوند:

«شهرداری ...... از انرژی هسته ای برای مرگ موشها استفاده می کند.» 

 

 هنوز هم فرصت هست، از تصمیم خود صرف نظر کنید ...

 




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ


باران بهانه بود که تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی ولبخند مثل گلی شکوفه کند برلبانمان!
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 57
  • بازدید دیروز: 42
  • کل بازدیدها: 282144



هواداران دو آتیشه ی  استقلال