سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..:: بهونه های بارونی ::..
دوشنبه 90 مرداد 24 :: 3:0 عصر ::  نویسنده : مهرانا

در این دنیای شلوغ و پر سر و صدا ؛
میون آدمای ساده و پاک خدا

تو این دلهرهای پر از ترس و دعا
در این وادی تنهایی و بی ادعا
در این شبای وحشت پر ازخطا
در این دردهای بی انتها

در لطف های بی دریغ خدا
در حسرت نگاه عاشقای تنها
در اضطراب دلهای بی گناه
در سکوت نگاه های بی پناه؛

میشه بوی هوای تازه رو ؛بوی عطر نفس های تو رو حس کرد
میشه صدای خندهای معصومانه عشق رو در لا به لای شکوفه های بهاری دید
میشه نگاه عاشق تو رو میون آلودگی زندگی فهمید
میشه زندگی رو با تو و از ابتدا با دستان پاک خدا بی هیچ ادعای بر روی گلبرگ بهاری به تصویر کشید
تصویری از شروعی نو
برای رسیدن به آغوش تو

تصویری از صداقت دلها
برای با هم بودن در تمامی لحظه ها
تصویری از محبت های واقعی
در کنار هم ؛ با عشقی آسمانی...




موضوع مطلب :
یکشنبه 89 خرداد 9 :: 3:5 عصر ::  نویسنده : مهرانا




موضوع مطلب :
پنج شنبه 89 اردیبهشت 16 :: 5:48 عصر ::  نویسنده : مهرانا

قلب

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟ تا کی؟ برای چه؟ ولی رفتی


و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر میداشت،

  تمام بال هایش غرق در اندوه و غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای توام، برگرد
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم پرسش و تردید،

 کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید، کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است،
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک قلب میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

 

 نمی دانم چرا؟

شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

 برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!


_________________________________


هیچ وقت دل به کسی نبند ...... چون این دنیا این قدر کوچکه که دو تا دل کنار هم جا نمیشه ..... ولی اگر دل بستی ... هیچ وقت ازش جدا نشو چون این دنیا این قدر بزرگه ... که دیگه پیداش نمیکنی




موضوع مطلب :
جمعه 89 اردیبهشت 3 :: 7:36 عصر ::  نویسنده : مهرانا

 

گفتی:عاشقمی

گفتم:دوستت دارم!

گفتی :اگه نبینمت میمیرم

گفتم:من فقط ناراحت میشم...

گفتی:من به جزتو به کسی فکر نمیکنم

گفتم :اتفاقا من به خیلی ها فکر میکنم!

گفتی:تا ابد توقلب منی

گفنم:فعلا توقلبم جا داری...!

گفتی:اگه بری بایکی دیگه خودمو میکشم

گفتم:اما من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم!

گفتی وگفتم.........

اما فکر میکنی فرق ما همیناست؟!

نه!فرق ما اینه که من راست میگم و تو دروغ...!

 _____________ love_____________ love_____________  

بهم گفتی دوست دارم تا آخر دنیا...

حالا میفهمم چرا میگن دنیا دوروزه!!

_____________ love_____________ love_____________ 

 

حرف من:هیچ وقت چشاتو واسه کسی که مفهمو نگاهت رو نمیفهمن بارونی نکن...

 




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ


باران بهانه بود که تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی ولبخند مثل گلی شکوفه کند برلبانمان!
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 42
  • کل بازدیدها: 282105



هواداران دو آتیشه ی  استقلال