باز امشب خیره در گل های قالی میشوم
محو رنگ و بوی گل های خیالی میشوم
باز امشب زیر بارانی که میبارد به شهر
شعر میگویم برایت تا که خالی میشوم
چون بیابانی که دست مارها افتاده است
بازهم دارم دچار خشکسالی میشوم
باغ ویرانم که از فرط نگاه آفتاب
پوست می اندازم وحالی به حالی میشوم
شهر زیر پای آدم های بی احساس و من
خشته از این آدمک های سفالی میشوم
برکه ای خشکم که دریارا زیادم برده اند
معنی ای کاش هارا خوب حالی میشوم
مثل یک لیوان خالی در کنار دست تو
بیمناک از یک سقوط احتمالی میشوم
زندگی چون سیل باخود برد هرچه هست را
از تو پنهان نیست دارم لا ابالی میشوم...!
موضوع مطلب :