دوست عزيز سلام ...
بسيار زيبا بود حيف كه نشد زود تر براي ديدنش بيام ...
ممنون
موفق . شاد پيروز باشي
عليرضا
سلام مهراناي عزيز
داستانت خيلي قشنگ و به روز بود.
وبت خيلي جالبه.
راستي آپم.اگه وقت كردي يه سر بزن.
در پناه خالق نيلوفرها جاودانه باشي.
سلام عزيز.
داستانت جديد بود. حتي از لحاظ موضوع. من تا حالا اين شكليشو نديده بودم. بهرحال مادرها هم با اينكه لطف شون قابل پاسخ گويي نيس، ولي چون اوناهم انسان اند گاهي وقتها ممكنه يه همچين اتفاقاتي بيفته. خوبه اين اتفاق رو بذاريم پاي خستگي مادره. اين جوري بهتره.
در هرحال، داستان جالبي بود.با آرزوي سربلندي روز افزون شما.
سلام عزيزم
خيلي قشنگ بود
خيلي خوشم اومد
موفق باشي
ها ها ها ... خندم گرفت
مرسي از زحمات بي شاعبه شما ممنون با تشكر
از طرف مردم خونگرم اهالي شهرك واقع در شهرستان خودمون
.....
جدا از شوخي
قشنگ نبود زياد
من آدم ركي هستم اينارو ميگم تا در آينده سعيتو بيشتر و بهتر بكني
دل خوشي الكي توهم
سلام چه طوري
عالي بود
ممنون مرسيييييييييييي
سلام
خوبين؟
داستان قشنگي بود
راستي عيدت مبارك موفق باشي
سلام دوست من .امبدوارم حالتون خوب باشه.ممنون كه خبرم كردين و ممنون از حضورتون در کلبه ي عشق.
عذر خواهي ميکنم که دير خدمت رسيدم صفخه بلاگتون موقع وارد شدن پيام امنيتي ميداد ! به هر حال .
داستان بسيار جالب بود . واقعا بيشتر ما انسانها در مورد مسايل زود قضاوت ميکنيم و بعد پشيمون ميشيم ...دستتون درد نکنه .
موفق باشيد .