سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..:: بهونه های بارونی ::..
چهارشنبه 91 مرداد 18 :: 3:42 عصر ::  نویسنده : مهرانا

سعید عبدولی

کسی که تو زندگیش چهار سال با بدختی واسه المپیک جون کند

کسی که شاید اگه و فقط اگه قهرمان می شد

پولش رو به یه زخم زندگیش می زد ..........

15 ثانیه آخر .... وقتی دیگه باختش مسجل بود ...

با نا امیدی تمام حمله می کرد ..........

صورتش وقت گریه ... یادم نیمره ... وقتی تو نهایت بی کسی ....

داد زد : خــــــــــــــــــــــــــــــــدا .......................

حالا بعد چهار سال جون کندن ...

با بی کسی تمام بر می گرده ....

ملت هم برای افرادی که طلا گرفتند دست می زنند ....

و اون روز به روز تو خودش می شکنه ...........

خیلی دوست دارم هر کسی که دستش به اون داور می رسه

و می تونه باهاش حرف بزنه ، با هر زبونی بهش بفهمونه .........

تو جای یه مدال ... یه زندگی رو از یکی گرفتی .........




می گریم با گریه و آه تو           می نالم به آه جان فزا تو


می بینم این دسیسه خبیثان را
              می گریم به راه نا تمام تو

آبی لباست چه زیباست پهلوان
             که رستم را می خوانم به نام تو

گریه چرا مرد؟ سرت را بالا کن
            شرمنده باشد آن دشمنان تو

نشان مردی را به بزدلان دهند
                         ندارند خبر از بازوان تو


ای مرد ای سعید ای عبد ولی
                بخند که امروز است جهان به کام تو

منبع شعر:وبلاگ بی پرده




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ


باران بهانه بود که تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی ولبخند مثل گلی شکوفه کند برلبانمان!
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 31
  • بازدید دیروز: 19
  • کل بازدیدها: 278215



هواداران دو آتیشه ی  استقلال